مها، دختر زيباي من

دو ماهگی و واکسن

     امروز واکسن دو ماهگیت رو زدی مامانی. بمیرم برات که اینقدر درد کشیدی.      صبح با مادر (از این به بعد: مامان جون زهرا ) رفتیم بهداشت و خاله ی مامانی زحمت واکسن رو کشیدن. الان که اینجام شما خوابیدی خواب 10 دقیقه ای, میخوابی بعد با بغض بیدار میشی و جیغغغغ.     جشن تولد دو ماهگیت رو گذاشتیم هفته بعد, شب یلدا که بابایی میاد پیشمون.      خیلی دوست دارم مامانی. فدای اشک گوشه چشمت. واییییییییییی دلم برات کبابه نمیدونم چی بگم و چی بنویسم. ...
22 آذر 1391

امان از دست مها و نی نی وبلاگ با هم.

     دیروز بالاخره تونستم با موبایل پست بذارم اونم در شرایطی که با یه دستم مها رو نگه داشته بودم و با دست دیگه تایپ میکردم اما وقتی وبلاگ رو چک کردم فقط عنوان اون ثبت شده بود و خبری از مطلب نبود.      الان هم دخترم روی شونه ام هست و همزمان هم دارم تکونش میدم و هم لالایی میخونم و هم تایپ میکنم حالا چه آش شله قلمکاری بشه. اصلا این دختر با نی نی بلاگ حساسیت داره تا میام پست بذارم بیدار میشه.       ...
15 آذر 1391
1